شهادت امام موسی کاظم (ع) ۱۳۹۵

منتشر شده در : ۱۳۹۵/۱۱/۲۶

هفتمین امام شيعه در روز ۷ صفر مصادف با روز یکشنبه در سال ۱۲۸ هجري ديده به جهان گشود. السلام عليک يا امام موسي بن جعفر هر گه كه نسيم از ره بغداد آيد      ما را ز حديث عشق و خون ياد آيد اى گل كه به گردن تو غل افكندند            از صبر تو زنجير…

هفتمین امام شيعه در روز ۷ صفر مصادف با روز یکشنبه در سال ۱۲۸ هجري ديده به جهان گشود.


السلام عليک يا امام موسي بن جعفر

هر گه كه نسيم از ره بغداد آيد      ما را ز حديث عشق و خون ياد آيد
اى گل كه به گردن تو غل افكندند            از صبر تو زنجير به فرياد آيد

حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام)، معروف به كاظم و باب الحوائج و عبد صالح در روز يكشنبه ۷ صفر سال ۱۲۸ قمرى در روستاى «ابواء»، دهى در بين مكّه و مدينه، متولّد گرديد. نام مادر آن حضرت، حميده است.آن حضرت در ۲۵ رجب سال ۱۸۳ قمرى، در زندان هارون الرّشيد عبّاسى در بغداد، در ۵۵ سالگى به دستور هارون مسموم گرديد و به شهادت رسيد.مرقد شريفش در كاظمين، نزديك بغداد، زيارتگاه شيفتگان حضرتش می باشد.

شيوه مبارزه امام موسي کاظم (عليه السلام)

در دوران امـامـت پـيـشـواى هفتم (ع ) بجز بيت امامت، از سوى دستگاه خلافت عباسى نيز گاهى با بـعـضـى جـناحهاى فكرى مثل ملحدان و زنديقيان مبارزه مى شد. اين مبارزه در دوران خلافت مهدى و هـادى عـبـاسـى ابـعاد گسترده ترى يافت و گروه زيادى به اتهام الحاد و زندقه گرايى به قتل رسيده يا به زندان افكنده شدند.۱ليـكـن مـبـارزه مـوسـى بـن جـعـفر با منحرفان ، هم در روش با مبارزه خلفا تفاوت داشت و هم در انـگـيـزه و هـدف . هـدف اسـاسـى خـلفـا از مـبـارزه بـا ملحدان صرفا سياسى بود و درر راستاى سياستهاى حكومتى آنان قرار داشت ؛ از اين رو، بسيارى از افراد كه از سوى حكمرانان به كفر و زنـدقه متّهم مى شدند در واقع زنديق نبودند؛ ولى از آنجا كهه وجودشان خطرى براى دستگاه خـلافـت بـه شـمار مى آمد متهم به الحاد شده به قتل مى رسيدند و يا زندانى مى گشتند. ۲

امـام كـاظـم (ع ) كـه هـدف اسـاسـى اش از رويـارويـى با باندها و مكاتب انحرافى هدايت افراد فـريـب خـورده بـود، بـا مـنـطـق و حـجـّت قـوى و دلائل روشـن بـه (جـدال احـسـن ) با آنان مى پرداخت و عقايد و مكتبشان را مردود مى شمرد. در نتيجه ، اثر اين نوع مـبـارزات بـنـيـادى و روشـنـگـريـهاى فكرى در جامعه و بيدارى افكار توده هاى مردم به مراتب بـيـشـتـر از آثـار تـلاشـهـاى دسـتـگـاه خـلافـت در ايـن ارتـبـاط بـود. مـوسـى بـن جـعـفر(ع ) علاوه بر آنكه خود در موارد مقتضى به مبارزه با افكار انحرافى برمى خـاسـت و با سردمداران آنها به بحث و گفتگو مى پرداخت ، شاگردان و ياران زبده خود را نيز بـر ايـن امـر تـشـويـق مـى كـرد. در روايـتـى از آن حـضـرت نقل شده است :« یك فقيه دانشمند كه يتيمى از ايتام ما (خاندان پيامبر(ص ) ) را كه از ما بريده و منقطع شده است (از گمراهى ) نجات دهد و آنچه را كه وى بدان نيازمند است به او بياموزد، براى شيطان سخت تـر و دردنـاكـتـر از هـزار عابد است . زيرا عابد تمام كوششش نجات خودش مى باشد ولى اين فـقـيـه هـدايـتـگـر، عـلاوه بـر خـودش ‍ بـنـدگـان خـدا را نـيـز از چـنـگـال ابـليـس و پيروان او مى رهاند؛ از اين رو، چنين فردى نزد خدا برتر از هزار، بلكه يك ميليون عابد است ».۳امـام كـاظـم (ع ) علاوه بر اين تشويق عمومى ، بعضى از ياران خود را كه در بحث و مناظره چيره دسـت بـودنـد، فـرمـان مـى داد تـا بـا گـروهـهاى فكرى مناظره كنند. به عنوان نمونه كشّى مى نويسد:(امـام كـاظـم (ع ) مـحـمـد بـن حـكـيـم را مـاءمـور كـرد تـا در مـسـجـد رسـول خـدا(ص ) بـنـشـيـنـد و بـا مردم مدينه (و صاحبان افكار و عقايد مختلف ) گفتگو و مناظره كند.).۴

زندان و شهادت

هـارون الرشـيـد بـرغـم آنـكـه در اثـر زيـركـى خـاص خـود و تـوسـل بـه نـيـرنـگ و نـفاق وفراهم شدن ساير شرايط، در عرصه سياست آن روز چهره موفق وعـنـصر سياستمدارى به شمار مى رفت ،در جبهه مبارزه باخط امامت ، با همه تلاشى كه براى پـيـروزى بـر آن كرد، با ناكامى روبه رو شد و سرانجام به اين نتيجه رسيد، تا زمانى كه رهبرى اين جبهه را از بين نبرد همه تلاشهاى اوبى ثمر خواهد بود.

هـارون دنـبـال فـرصـتـى مـى گـشـت كـه كـار امام را يـكـسـره كـنـد تـا آنـكـه در سـال ۱۷۹ هـجـرى قـمـرى پـيـش از انـجام اعمال حج راهى مدينه شد و با وقاحت تمام در برابر روضـه مـطـهـر رسـول خـدا(ص ) ايـسـتـاد و بـى آنـكـه از غـصـب خـلافـت و حـيـف و ميل بيت المال مسلمانان و ستمها و جنايات خويش در حق خاندان پيامبر(ص ) شرم كند خطاب به آن حضرت گفت :(اى رسـول خـدا! از اقدامى كه مى خواهم انجام دهم از شما پوزش مى طلبم . مى خواهم موسى بن جـعـفـر را بـازداشـت كـنـم ؛ زيـرا او درصـدد ايـجـاد فـتـنه و اختلاف و خونريزى در ميان امت است .).۵آنـگـاه دسـتـور داد آن بـزگـوار را در حـالى كـه در مـسـجـد رسول خدا(ص ) مشغول نماز بود دستگير كردند و براى آنكه شيعيان نفهمند امامشان را به كجا تـبـعـيد كرده اند و نيز براى جلوگيرى از شورش احتمالى انقلابيون ، دستور داد هنگام بيرون بردن امام (ع ) از مدينه دو كجاوه ترتيب دادند و با هركدام گروهى مسلح همراه كردند. يك كجاوه شـبـانـه و به مقصد بصره وكجاوه ديگر در روز به مقصد كوفه حركت داده شد وامام (ع ) را با كجاوه اى كه عازم بصره بود روانه كردند..۶ امـام كاظم (ع ) پيش از رسيدن به بصره با (عبدالله بن مرحوم ازدى ) كه از بصره عازم مدينه بـود ملاقات كرد و چندين نامهه به او داد و سفارش كرد آنها را به فرزند و امام پس از خودش ، حضرت رضا(ع ) برسانند..۷

ارتباط با خالق و مخلوق

پيشواى هفتم (ع )، بدون ابراز ناراحتى از گرفتارى كه برايش پيش آمده است ، محيط زندان را جـاى مـنـاسـبـى بـراى تـوجـه بـه خدا و راز و نياز با او يافت و پروردگارش را بر اين نعمت سپاس گفت . جـاسـوسان عيسى بن جعفر به وى گزارش دادند كه بارها اين دعا را از امام كاظم (ع) در زندان شنيده اند: (پـروردگـارا!تـو خـود مـى دانـى كـه مـن پـيوسته از تو فرصتى را براى عبادت مى خواستم .اكنون كه (خواسته ام را) برآورده اى تو را ستايش و سپاس مى گويم ).۸

دستور قتل امام موسي کاظم (عليه السلام)

بـا انـتـشـار خـبـر زندانى شدن امام (ع ) موجى از خشم ونفرت بر ضد دستگاه خلافت بويژه از ناحيه شيعيان ايجاد شد و مردم در همه جا از آن سخن مى گفتند. هارون ، شرايط را خطرناك ديد؛ از اين رو براى آنكه پرونده زندگى امام (ع ) را براى هميشه بـبـنـدد و ايـن خـطـر را از سـر راه خـود بـردارد، طـى نـامه اى محرمانه ، عيسى را ماءمور كرد آن حضرت را به قتل برساند..۹عـيسى پس از مشورت با ياران نزديك خود، به درخواست هارون پاسخ ردّ داد و در جواب نامه او نوشت : (مـن در طول مدت بازداشت موسى بن جعفر از راههاى مختلف او را آزمودم ، ولى جز عبادت و نيايش او بـه درگـاه حـق ، چـيـزى دسـتـگـيـرم نشد. و حتى نديدم او در دعا و نيايش خود، عليه تو يا من دعـايـى بـكـنـد… بـنـابـرايـن اگـر دسـتـور دهـى او را از مـن تـحـويـل بـگيرند بهتر است و گرنه من نمى توانم بيش از اين او را در زندان نگه دارم ؛ چون حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه مـن از نـگـهـدارى او در رنـج و نـاراحـتـى روحـى زيـاد بـه سـر مـى بـرم .).۱۰

انتقال امام موسي کاظم (عليه السلام)  به بغداد

هارون ، پس از دريافت نامه والى بصره وپسر عمو و برادر زن خود فهميد كه اوتحت تاءثير اعـمـال و رفـتـار مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) قـرار گـرفـتـه و دلش بـه وى مـتـمـايـل شـده اسـت .از ايـن رو، كـسـى را فـرسـتـاد تـا آن حـضـرت را از عـيـسـى تـحـويـل گـرفـتـه بـه بـغـداد مـنـتـقـل نـمـايـد و بـه دسـت (فضل بن ربيع ) بسپارد..۱۱امـام كـاظـم (ع ) پـس از يـك سـال تـحـمـل زنـدان در بـصـره ،تحت مراقبت شديد ماءموران حكومتى به بغداد منتقل و نزد (فضل )، دربان هارون زندانى شد.امـام (ع ) مـدت زيـادى نـيـز در زنـدان (فـضـل ) مـانـد. عـمـلكـرد آن حـضـرت در طول اين مدت ، بگونه اى بود كه حاجب مخصوص ‍ خليفه و همه كسانى كه با آن بزرگوار در ارتباط بودند، تحت تاءثير قرار گرفته ، شيفته و مجذوب كمالات و شخصيت معنوى و الهى او شـده بـودنـد.از ايـن رو (فضل ) نيز پس از مدتى وضع امام(ع) را تغيير داد و و ضع و موقعيت بهترى براى آن حضرت فراهم كرد. هارون كم و بيش از اين موضوع آگاهى داشت . براى جلوگيرى از تكرار حادثه بصره ، فرمان قـتل امام (ع ) را به فضل داد، ولى او نيز از انجام آن خوددارى كرد. خليفه مجبور شد امام (ع ) را به دست (فضل بن يحيى برمكى ) بسپارد.

عـبـادت و نـيـايـش امـام كـاظـم (ع ) و اعـمـال و رفـتـار آن حـضـرت در مـدتـى كـوتـاه (فـضـل بـن يـحـيـى ) را نـيـز تـحـت تـاءثـيـر قـرار داد و او را مـجـذوب و شـيـفته آن وجود الهى كـرد..۱۲ چـنـدانـكـه وى نـيـز رفتار خود را با آن حضرت تغيير داد و او را اكرام و احترام كرد و وسائل رفاه و آسايش آن بزرگوار را فراهم ساخت .جـاسـوسـان ،، رفـتـار خـوب و دوسـتـانـه (فـضـل ) بـا مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) را در، (رقـّه ) ـ محل ييلاقى هارون ـ به گوش خليفه رساندند. هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگينن شد و پس از كسب اطمينان از گزارش فوق ، توسط (مسرور) غلام خود، دو دستور زير را صادر كرد:نـخـسـت ، بـه (عـبـاس بـن مـحـمـد) فرمان داد تا به وسيله (سندى بن شاهك ) رئيس پليس بغداد (فضل بن يحيى ) را به جرم خوش ‍ رفتارى با موسى بن جعفر(ع) صد تازيانه بزند. ديگر آنكه (سندى بن شاهك ) آن حضرت را تحويل بگيرد..۱۳  خـليفه عباسى متوجه شد كه حتى متصديان و كارگزاران حكومتى نيز حاضر به كشتن امام كاظم (ع ) نيستند.بـا تـوجـه بـه ايـن جـهـات بـود كـه هـارون ناچار شد آن گرامى را به دست يكى از دژخيمان و سـرسـپـردگـان خـود، يعنى (سندى بن شاهك ) بسپارد و از او بخواهد هر چه زودتر امام (ع ) را به شهادت برساند..۱۴

شهادت امام موسي کاظم (عليه السلام)

امـام كـاظم (ع) درآخرين مرحله از انتقال خود از زندانى به زندانى ديگر، طبق دستور هارون به زندان (سندى بن شاهك) منتقل شد. سندى امام (ع ) را در خانه اى در بغداد زندانى كرد وغلام خود (بـشـّار) را كـه از سـرسـخـت تـريـن دشـمـنـان اهـل بـيت (ع) بود بر آن بزرگوار گمارد و از اِعمال هرگونه فشار و آزارى نسبت به او دريغ نورزيد. و سرانجام با چند عدد خرماى زهرآلود، فـرزنـد پـيـامـبـر(ص ) را مـسـمـوم سـاخـت و آن حـضـرت پـس از چـنـد سـال گـرفـتـارى در زنـدانـهـاى مـخـتـلف .۱۵ وو تـحـمـل رنج و آزار فراوان ، در ۲۵ رجب ، سال ۱۸۳ هجرى قمرى در زندان سندى بن شاهك به شـهـادت رسـيـد و پـيـكـر مـطـهـرش در مـقـابـر قـريـش ، در نـزديكى بغدادد به خاك سپرده شد.

جرعه ای از نور

  امام كاظم ‏علیه السلام: سه چیز تباهى مى‏آورد: پیمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.
امام كاظم ‏علیه السلام: كمك كردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.
امام كاظم‏ علیه السلام: اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‏كرد.
 امام كاظم‏ علیه السلام: كسى كه هر روز خود را ارزیابى نكند، از ما نیست.

پی نوشت ها :

۱.براى آگاهى بيشتر رجوع كنيد به البداية و النهاية ، ج ۱۰ ، ص ۱۵۳ و تاريخ الخلفاء ، ص ۲۷۳ .
۲. ر . ك : البداية و النهاية ، ج ۱۰ ، ص ۱۵۷ .
۳. احتجاج ، طبرسى ، ج ۲ ، ص ۱۷۰ .
۴. رجال كشى ، ج ۲ ، ص ۷۴۶ ، رديف ۸۴۴
۵.مقاتل الطالبيين ، ص ۳۳۴ .
۶. عيون اخبارالرضا(ع ) ج ۱ ، ص ۷۰ و بحارالانوار ، ج ۴۸ ، ص ۲۲۱ .
۷. تـنـقـيح المقال ، ج ۲ ، ص ۲۱۴ از اين روايت استفاده مى شود كه هارون در مدينه به فـرزنـد پـيـامـبر(ص ) آنقدر فرصت و اجازه نداده است كه سفارشهاى خود را به فرزندش امام رضا(ع ) بكند .
۸. ارشاد ، مفيد ، ص ۳۰۰ .
۹. الفصول المهمه ، ص ۲۳۹ و ارشاد ، ص ۳۰۰ .
۱۰. همان .

۱۱.  ارشاد ، ص ۳۰۰ .

۱۲.همان . ۲۵۳ – ارشاد، ص ۳۰۱ .
۱۳. مناقب ، ج ۴ ، ص ۳۲۷ ؛ ارشاد ، ص ۳۰۱ .
۱۴. در مـورد مـدت زندان موسى بن جعفر(ع ) اختلاف است واين اختلاف ناشى از اختلاف در تـاريـخ بـازداشـت و تـاريـخ شـهـادت آن حـضـرت مـى بـاشـد. اگـر تاريخ بازداشت امام (ع ) سـال ۱۷۹ و شـهـادتـش سـال ۱۸۳ بـاشـد، دوران بـازداشـت چـهـارسـال خـواهـدبـود. ولى چـنـانـچـه تـاريـخ بـازداشـت را سـال ۱۷۷ بـدانـيـم (آنگونه كه ابن جوزى در تذكرة الخواص ، ص ۳۱۴ ذكر كرده است ) مدت بازداشت شش سال مى شود.
از سـوى ديـگـر ، بـعضى از مورخان (مثل ابن شهرآشوب در مناقب ، ج ۴ ، ص ۳۲۴ و مسعودى در مـروج الذهـب ، ج ۳ ، ص ۳۵۵) تـاريـخ شـهـادت امـام كـاظـم (ع ) را سـال ۱۸۶ ذكـر كـرده انـد . بـا ايـن حـسـاب مـدت اقـامـت امـام (ع ) در زنـدان هـفـت يـا نـه سـال خـواهـد شـد . و بـنـابـر نـقـل ابـن جـوزى كـه تـاريـخ بـازداشـت را سـال ۱۷۷ و زمـان شـهـادت را سـال ۱۸۸ مـى دانـد ، مـدت بـازداشـت يـازده سال خواهد بود .
۱۵ ر . ك : عيون اخبارالرضا(ع ) ، ج ۱ ، ص ۸۵

شما هم می توانید دیدگاه خود را ارسال کنید

*

امارگیر وبلاگامارگیر سایتتقویم و ساعت
مشاهده آمار وبسایت